207«معاوية بن وهب» مىگويد: وارد منزل حضرتصادق(ع) شدم. در نماز خانۀ منزلش، به نماز ايستاده بود، صبر كردم تا نمازش تمام شد. ديدم پس از نماز، دست به دعا برداشت و براى زائران قبر حسين بن على دعا كرد، آنان كه با انفاق مال و تلاش بدنى به زيارت مىروند، براى پيوند با ائمه و شاد كردن رسولخدا و پاسخگويى به فرمان امامان و خشمگين ساختن دشمنان و راضى كردن خداوند. و چنين دعا كرد:
خدايا، از آنان راضى باش، و خود و خانوادهشان را، شب و روز، نگه دار، و همراهىشان كن و از شرّ هر جبّار سركش و ستمگر، و از گزند شياطين نهان و آشكار در امانشان بدار و نيازهايشان را برآور... خدايا به آنان، بهخاطر اين كه از وطن، دور ماندند و ما را بر فرزندان و بستگان خود برگزيدند، بهترين پاداشها را عطا كن.
خديا! دشمنان ما، اين زائران را به خاطر سفر، ملامت كردند ولى اين سرزنشها، هرگز پيروان ما را از اين زيارت، مانع نگشت. آمدند تا با مخالفان ما مخالفت كرده باشند!
خدايا! آن چهرهها را كه آفتاب، در اين راه تغيير داد، رحمت كن، آن صورتهايى را كه بر تربتِ حسين، قرار گرفت، مورد لطف قرار بده، آن چشمهايى را كه در راه ما اشك ريخت، آن دلهايى كه براى ما و تشنگى ما سوخت، آن نالههايى كه براى ما سرداده شد، رحمت كن.
خدايا! من آن بدنها و جانها را تا قيامت، تا هنگام ورود به كوثر در آن روز تشنگى بزرگ، به تو امانت مىسپارم...
امام، همچنان دعا مىخواند و سجده مىكرد. پس از فراغت از نماز، گفتم:
اين دعاهايى را كه از شما شنيدم، اگر در حق كسى بود كه خدا را نمىشناخت، مىپنداشتم كه هرگز به آتش دوزخ نخواهد سوخت، به خدا قسم، (با اين دعاهاى شما) آرزو كردم كه اىكاش به حج نرفته بودم و حسين را زيارت مىكردم.
امام فرمود:
تو به او بسيار نزديكى. پس چه چيز مانع از آن مىشود كه به زيارتش بروى؟ اى معاوية بن وهب! مبادا كه اين كار را ترك كنى؟