12
2
ساعت 9 شب به فرودگاه جدّه رسيديم. با عبور از دالان خرطومى شكل، وارد سالنى شديم كه گذرنامهها را كنترل مىكردند. از آنجا به سالنى كه چند مأمور انتظامى، اطلاعات داخل گذرنامه را وارد كامپيوتر مىكردند. بعد به اتاقكى رفتيم كه بازرسى بدنى در آن انجام مىشد. قبل از ورود به سالن انتهايى كه در آن دل و رودۀ ساكها و چمدانها را بيرون مىكشيدند، پولهايمان توسط مأمورى كنترل شد. ذرهبينى به دست داشت و پس و پيش اسكناسها را با دقت نگاه مىكرد. دقّت عمل مأموران سعودى در كنترل زائرين، جلب توجه مىكرد.
مشكل اصلى در خوان هفتم بود. تعداد زيادى مأمور نظامى مشغول بازديد وسايل شخصى بودند. آنهم با چه دقت و وسواسى.
نوبت كه به من رسيد، ساكم را روى ميز گذاشتم و با خيال راحت زل زدم به ريش بزى مأمور جوانى كه مشغول به هم ريختن وسايل شخصىام بود. دفترچۀ يادداشت روزانهام را گرفت. سبك و سنگين كرد