67است. اينگونه انگيزهها و مبادى عالى انسانى، چون مبتلا به بندها و جاذبههاى غرايز مادى است، مىكوشد تا خود را از اين بند برهاند و به كمالات شايسته خود برساند؛ از اين رو انسان همين كه امام را با ابتلائات معنوى و اتمام كلماتش شناخت، شيفتۀ او مىشود و مىخواهد در ولايت او درآيد.
وَ إِذِ ابْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قٰالَ لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي الظّٰالِمِينَ 1
مىبينيد كه ستمگر از اين حريم خارج است و بزرگترين ستم بر نفس جلوگيرى از شناخت امام و پيشوا است و آن كس كه خود را در حريم بينايى قرار ندهد ستمگر و متجاوز است. در هر صورت چون خود امام و ابتلائاتش و اتمام كلماتش به صورت ظاهر و وجود ندارد، صورتى از ولايت امام همين خانه است كه بنا و مناسك و آداب آن معناى امامت ابراهيم را تصوير و تجسيم مىنمايد؛ چنان تصويرى كه نه زيان فكرى و اعتقادى و راهزنى مجسمه را دارد، نه