34او مىلرزد و نفسهاى عميقت كوتاه مىشوند و به شماره مىافتند.
صحراى خشك ديدگانت كه در آرزوى باران شوق او به سر مىبرد، با سيل جارى اشكهايت سيراب مىشود.
اكنون ديدگانم نظارهگر سيل جمعيتى است كه به سوى درهاى مسجد الحرام در حال حركتند، و همگى براى ديدار يار و شركت در ضيافت او گرد هم آمدند. ما نيز با قدمهاى كوتاه و در كمال وقار و احترام به مسجد الحرام نزديك مىشويم.
ديدۀ همگان بر زمين دوخته شده، و بر لب ذكر مقام عظيم الهى جارى است.
اينك ندايى تو را به ديدار فرا مىخواند، ناگهان چشمان حقيرت به جمال كبير كعبه منور مىشود. كعبهاى كه با تمام جلال و عظمتش سايه بر سر بندگان خدا افكنده و دامن خود را به دست اين نيازمندان سپرده، و آنها را در آغوش خويش جاى داده است.
با ديدار اين عظمت، بناى جسمت فرو مىريزد و توان حركت از تو گرفته مىشود.
اكنون در حالى كه سر به زمين نهاده و بر زانو نشستهام، مرغ جانم در هواى او پر مىكشد و نام او بر لبانم جارى مىگردد.
«ستايش كن و پرستش نماى! ما همه مخلوق اوييم، تنها