30امّا افسوس كه بسى دشوار است وداع با پيامبر بزرگوار تو، دورى از بنت رسولت و بانوى دو عالم فاطمه عليها السلام ، و جدايى از انسانهايى كه هر يك به نوبۀ خويش براى پايدارى مسيرى كه تو به ما نشان دادهاى، تا آخرين نفس ايستادگى كردند، و هم اكنون روح جاودانهشان در درگاه تو از عزّت و شرافت برخوردار است، حال در نخستين ساعات صبح، رازهايم را با تو در ميان مىگذارم و از حضور زيباى تو سخن مىگويم.
بارها افسرده و تنها براى اينكه غم دل جز با محرم راز نگويم، رو به آسمان مىكنم و عنان دل به دست اشك مىسپارم، تا آنكه دست لطف تو، سيل سرشكم را خشك كند و گونههاى سوزانم را مرهمى نهد.
الهى! هم اكنون با دلى پر ز اندوه جدايى، نظرى ديگر به سرزمين مدينه، كه از خاطرات تلخ و شيرين عزيزانت آكنده است خواهم افكند، و يك صدا با آنها وداع خواهم گفت، در حالى كه حنجرهام را پنجۀ بىرحم بغض مىفشارد، و مجال نفس كشيدن را از من ربوده است، و اين وداع تنها وداعى خواهد بود كه در پى آن قطرات سوزان اشك فرو خواهد چكيد.
الهى! اكنون در نخستين لحظههاى روزى كه تاريكى شب در پى ندارد، دلى آكنده از اميد دارم، اميد به روزى كه در صفحات تقديرم، با قلم تدبير نورانىات نقشى از مدينه برايم رقم زنى، و عشقى را كه در وجودم نسبت به اهل بيت خويش