16
حال، از من، در نزد خدا به شفاعت بپردازيد و مرا از عواقب سوءِ گناهانم برهانيد. چه آنكه حقاً شما، وسيلۀ من به سوى خداييد، و به دوستى شما و نزديك گشتن به شما، از خدا اميد نجات و سعادت دارم. پس مايۀ اميد من در نزد خدا باشيد اى سروران من، اى دوستان خدا».
اگر اكنون پس از درك اين حالات و روحيات از من بخواهيد كه يك بار ديگر مدينه را توصيف كنم خواهم گفت:
آرى اينجا مدينه است، شهرى كه قرص فروزان ماه، با زيبايى سحرآميز خود در آسمان نيلگونش مىدرخشد، شهرى كه ستارگان پرنورش با حركتى يكنواخت، در دل آسمان لاجوردىاش شناورند.
شهرى كه آسمان به زمينش نزول يافته، و در خاكش هزاران هزار ستاره با درخشش چشمنوازشان خودنمايى مىكنند.
شهرى كه در آن دل سراغ نور مىگيرد و ذهن در پى سعادت راه مىجويد و آدمى با روحى پر عشق و دلى پراميد به سوى نقطهاى ناشناخته مىشتابد.
اينجا سرزمينى است كه در آن همه چيز را فراموش مىكنى و براى هميشه از قيد تن آزاد مىشوى. اينجا سرزمينى است كه در آن همه چيز را فراموش مىكنى و هرگز ابر تيرۀ نوميدى و بىپناهى آسمان سعادت هيچ انسانى را تاريك نمىكند، و نالۀ ضعف و تنهايى در دلهايشان