38مذهب حنفى به مذهب شافعى در آمد؛ اما هنگامى كه مناظره ميان نظامالدين عبدالملك و علماى حنفى استمرار يافت و هر يك از دو طرف رأى و فتوايى به مذهب طرف ديگر نسبت مىداد - كه امثال آنها در امر دين ناخوش به نظر مىرسيد - كدورت و رنجش خاطرى در سلطان پديد آمد و سخت متأثر شد؛ و گويند اساساً مدتى آيين اسلام را ترك گفته بود. يكى از امراى مقرّب او، امير طرمطار بن نجوبخشى، شيعى بود؛ وى درصدد برآمد سلطان را به محاسن مذهب اهلالبيت عليهم السلام آشنا ساخته و او را بدان فرا خواند؛ پس از مساعى او، در سلطان گرايشى به اين مذهب پديد آمد. در اين اوان سيد تاجالدين آوى امامى همراه با جماعتى از شيعه نزد سلطان محمد خدابنده آمد؛ ميان سيد تاجالدين و نظامالدين عبدالملك در حضور سلطان مناظراتى در گرفت، آنگاه سلطان پس از اين مناظره به سوى عراق رفت و مرقد اميرالمؤمنين عليه السلام را در نجف زيارت كرد، خوابى ديد كه از رهگذر آن مذهب اماميه از ديدگاه او قوىتر از مذاهب ديگر مىنمود؛ لذا آن را بر امراى خود عرضه كرد؛ آن دسته از امرايى كه شيعى بودند او را به پذيرفتن مذهب اهلالبيت عليهم السلام تشويق كردند.
محمد خدابنده دستور داد علما به مجلس او بيايند.
علامۀ حلى، حسن بن يوسف بن مطهر در اين مجلس حضور به هم رسانيد. سلطان به قاضى القضات نظامالدين دستور داد با علامۀ حلى به مناظره بپردازد. مجلسى را