49و بلند شدى و با اين سوز و درد،هى گفتى:«اللّٰه،اللّٰه،اللّٰه»آخر يك مرتبه شد كه تو لبيك بشنوى؟ تو اگر در خانۀ هر كس رفته بودى و اين اندازه ناله كرده بودى لااقل يك مرتبه جوابت را داده بودند.
آن يكى اللّٰه مىگفتى شبى
اين مرد ديد ظاهراً حرفى است منطقى،از اين رو در او مؤثر افتاد و از آن به بعد دهانش بسته شد و ديگر اللّٰه اللّٰه نگفت.
در عالم رؤيا هاتفى به او گفت:چرا مناجات خودت را ترك كردى؟ پاسخ داد:من مىبينم اين همه مناجات كه مىكنم و اين همه درد و سوزى كه دارم،يك مرتبه نشد در جواب من لبيك گفته شود.
او شكسته دل شد و بنهاد سر
هاتف گفت:ولى من از طرف خدا مأمورم كه جواب تو را بدهم،و آن