14سياست جهانى از آنِ خود كرده بودند.در اينجا مناسب ديدم كه ملت عرب را نسبت به ريشه و اصالت آن،به سه بخش تقسيم نمايم:بخش نخست-«عماليق»يا«عرب بائدة»، دوم-«عرب قحطانى»و سوم-«عرب عدنانى».
عماليق
اين قوم،از فرزندان«عمليق بن لاوذ بن سام»بودهاند و بنابر آنچه كه از ايشان اطلاع داريم،اين قوم نخست به حالت بدويت در صحراى ميان«عراق»و«عقبه»زندگى مىكردهاند؛اينان از گروههاى كوچكى تشكيل شده بودند و به دنبال چراگاه و علف،از سويى به سوى ديگر حركت مىكردند.معمولاً هر يك از گروههاى ياد شده داراى رييس قبيلهاى بودهاند كه مديريت كارهاى آنان را بر عهده داشته است و قدرتمندان و سرسختان آنها،به امر بازرگانى ميان«بابل»و«مصر»اشتغال داشتند.اين قوم همچنان بر زندگىِ سادۀ خويش پايبند بودند تا اينكه آنچنان گسترده و قدرتمند گرديدند كه بر«بابل» غلبه يافتند.از اين پس در قرن بيست و پنجم پيش از ميلاد مسيح عليه السلام،دولتى را به نام دولت«ساموآبيين»(از فرزندان سام بن نوح) در آن سرزمين بوجود آوردند.اين دولت همچنان پابرجا بود،تا اينكه در قرن بيست و سوم پيش از ميلاد مسيح عليه السلام،پادشاهى از ميان آنان به نام«حمورابى»برخاست.او بر دولت«آشوريان»و پيرامون آن دست يافت، بطوريكه داراى سرزمينى وسيع و پهناور گرديد.در آن هنگام آنچنان اين حكومت پيش رفت كه در دوران خود به بالاترين سطح،از جهتِ ادبى و مادّى رسيد و آن سرزمين به «مملكت حمورابى»معروف گرديد.اين دولت تا اواخر قرن بيست و يكم پيش از ميلاد - يعنى تقريباً به مدّت چهار قرن-دوام يافت.
باستان شناسانى كه در باقى ماندههاى آثار«آشوريان»و«بابليان»به كندوكاو پرداختهاند،عقيده دارند كه بر تعداد بسيارى از آثارِ آنان،كه نشان از تمدّن و فرهنگ شهرنشينى آنها داشته،نوشتههايى با خط ميخى 1نقش بسته است كه در اين زمينه اين قوم