88پيامبر صلى الله عليه و آله است و رهبرىهاى تعيين نشده از طرف خداوند چنين نيست، آيۀ فوق با يك ديد وسيع همه را شامل مىشود. بنابراين منظور از اين حديث، اين نيست كه مفهوم آيۀ منحصرا اين باشد، بلكه اين تفسير پرتوى از مفهوم اصلى آيۀ است.
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم كه اين آيۀ خوارج را كه از ولايت ولى خدا بيرون رفتند و در ولايت و رهبرى شيطان قرار گرفتند، شامل مىشود. 1
آيۀ بعد يك اشاره اجمالى به تمام بحثهاى گذشته كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك از ابراهيم عليه السلام نقل شد كرده، مىگويد: «اينها دلايلى بود كه ما به ابراهيم عليه السلام در برابر قوم و جمعيتش داديم»؛ وَ تِلْكَ حُجَّتُنٰا آتَيْنٰاهٰا إِبْرٰاهِيمَ عَلىٰ قَوْمِهِ .
درست است كه اين استدلالات جنبه منطقى داشت، و ابراهيم عليه السلام به نيروى عقل و الهام فطرت به آنها رسيده بود، ولى چون اين نيروى عقل و آن الهام فطرت همه از ناحيۀ خداوند است، خداوند همه اين استدلالات را از مواهب خويش مىشمرد كه در دلهاى آماده همچون دل ابراهيم عليه السلام منعكس مىشود.
قابل توجه اينكه «تِلْكَ» در لغت عرب، اسم اشاره براى بعيد است. ولى گاهى اهميت موضوع و بلند پايه بودن آن سبب مىشود كه حتى يك موضوع نزديك با اسم اشارۀ بعيد ذكر شود، مانند آن را در آغاز سورۀ بقره مىخوانيم: ذٰلِكَ الْكِتٰابُ لاٰ رَيْبَ فِيهِ ... ؛ «اين كتاب بزرگ شك و ترديدى در آن راه ندارد».
سپس براى تكميل اين بحث مىفرمايد: «درجات هر كس را بخواهيم بلند مىكنيم»؛ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ .
اما براى اينكه اشتباهى پيش نيايد كه گمان كنند خداوند در اين ترفيع درجه تبعيضى قايل مىشود مىفرمايد: پروردگار تو، حكيم و عالم است و درجاتى را كه مىدهد روى آگاهى به شايستگى آنها و موافق موازين حكمت است و تا كسى شايسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ . 23