71به همين جهت هنگامى كه آتش از جوانب مختلف در هيزمها افكندند، به اندازهاى شعلهاش عظيم بود كه پرندگان قادر نبودند از آن منطقه بگذرند.
بديهى است به چنين آتش گستردهاى نمىتوان نزديك شد، تا چه رسد به اينكه بخواهند ابراهيم عليه السلام را در آن بيفكنند، ناچار از منجنيق استفاده كردند، ابراهيم عليه السلام را بر لاى آن نهاده و با يك حركت سريع به درون آن درياى آتش پرتاب نمودند. 1
در رواياتى كه از طرق شيعه و اهل تسنن نقل شده مىخوانيم:
هنگامى كه ابراهيم عليه السلام را بالاى منجنيق گذاشتند و مىخواستند در آتش بيفكنند، آسمان و زمين و فرشتگان فرياد بركشيدند و از پيشگاه خداوند تقاضا كردند كه اين قهرمان توحيد و رهبر آزاد مردان را حفظ كند.
و نيز نقل كردهاند: جبرئيل به ملاقات ابراهيم عليه السلام آمد و به او گفت: «أَ لَكَ حٰاجَةٌ؟» آيا نيازى دارى تا به تو كمك كنم؟» ابراهيم عليه السلام در يك عبارت كوتاه گفت: «أَمّٰا إِلَيْكَ فَلاٰ» اما به تو، نه! به آن كسى نياز دارم كه از همگان بىنياز و بر همه مشفق است». در اين هنگام جبرئيل به او پيشنهاد كرد و گفت: «فَاسْأَلْ رَبَّكَ» پس نيازت را از خدا بخواه»، و او در پاسخ گفت: «حَسْبِي مِنْ سُؤٰالِي عِلْمُهُ بِحٰالِي»؛ «همين اندازه كه او از حال من آگاه است كافى است!» 2
در حديثى از امام باقر عليه السلام مىخوانيم: در اين هنگام ابراهيم عليه السلام با خداوند چنين راز و نياز كرد: «يَا أَحَدُ، يَا صَمَدُ، يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ» 3 اين دعا به عبارتهاى ديگرى در كتب ديگر نيز آمده است.
به هر حال ابراهيم عليه السلام در ميان هلهله و شادى و غريو فرياد مردم به درون شعلههاى آتش فرستاده شد، آنچنان مردم فرياد شادى كشيدند كه گويى شكننده بتها براى هميشه نابود و خاكستر شد.
اما خدايى كه همه چيز سر بر فرمان او است، حتى سوزندگى را او به آتش ياد داده و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده كرد اين بندۀ مؤمن خالص در اين درياى آتش