35خواهيم شد و ما به تو و افرادى كه با تو هستند اطمينان نداريم، خالد مىگويد: پس امانى نداريد مگر اينكه فرود آييد؛ گروهى فرود مىآيند و بقيه متفرق مىشوند.
و در روايتى است كه خالد نزد آنها رفته و به آنها مىگويد: شما مسلمانيد يا كافر، مىگويند ما مسلمانيم، نماز مىخوانيم و پيامبرى محمد صلى الله عليه و آله را تصديق مىكنيم، مسجد بنا مىكنيم و اذان مىگوييم - البته لفظ بكارگرفته شده در اداى اين امر مناسب نبود يعنى بهجاى اينكه بگويند «اسلمنا» گفتند صبأنا - خالد گفت: پس اين سلاح بر دوش شما چيست؟ گفتند: بين ما و بعضى از اقوام عرب دشمنى وجود دارد كه مىترسيديم آنها بهسوى ما آمده باشند و مسلح شديم. خالد گفت: پس اكنون سلاح خود را زمين بگذاريد، آنها چنين كردند. خالد دستور داد آنها را اسير كردند و دست بسته به اصحاب سپرد آنگاه چون سپيده زد جارچىِ خالد ندا داد كه هركس اسيرى دارد او را بكشد، بنى سليم اسيران در اختيار را كشتند امّا مهاجر و انصار زير بار نرفتند و اسيران را بهسوى پيامبر فرستادند؛ هنگامى كه خبر اعمال خالد به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد حضرت دوبار فرمود:
خدايا من از عمل خالد بيزارى مىجويم.
همينگونه است قصۀ «اسامة بن زيد» حبيب رسول خدا و فرزند حبيب او آنگونه كه بخارى به نقل از ابىظبيان از او روايت كرده كه مىگويد از «اسامة بن زيد» شنيدم كه چنين