46يازيدند و خون ما ريختند» (ارشاد مفيد، ص 241)، و بار ديگر اين چنين بدانها نفرين مىفرستد: «شما براى بيعت با ما چونان ملخ شتاب كرديد و همچون پروانه بر سر ما ريختيد، وانگاه از سر نادانى و گمراهى رشتۀ بيعت گسستيد، پس دورى و نابودى از آنِ طاغوتهاى اين امّت و ديگر حزبها و رها كنندگان قرآن» (احتجاج، ج 2، ص 24).
در پاسخ نويسنده بايد گفت: امام حسين عليه السلام اين سخنان را خطاب به گروهى فرموده كه در كربلا براى كشتن حضرتش همداستان شده بودند؛ گروهى از مردم كوى و بر زن كه عبيداللّه بن زياد براى جنگ با حسين عليه السلام بسيجشان كرده بود و هيچ كدام شيعى نبودند و در ميانشان حتّى يك شيعىِ شناخته ديده نمىشد. پس چگونه مىتوان گفت قاتلان حسين عليه السلام از شيعيان بودهاند.
بر كنارى شيعيان در ريختن خون حسين عليه السلام چندين دليل دارد:
اوّل، اعتقاد به اينكه شيعيان، حسين عليه السلام را كشتند در بردارندۀ تناقصى آشكار است، زيرا شيعۀ يك شخص به مفهوم ياران و پيروان و دوستداران اوست، در حالى كه قاتلان او چنين نيستند، و چگونه محبّت و يارى با جنگ و كشتار جمع مىشود؟
دوم، كسانى كه براى كشتن حسين عليه السلام به عرصه آمدند از مردم كوفه بودند و هيچ شيعۀ شناختهاى در آن روزگار در كوفه نمىزيست، زيرا معاويه هنگامى كه زياد بن ابيه را بر كوفه گماشت بسيارى از شيعيان را، كه ايشان را مىشناخت، مورد پيگرد قرار داد و آنها را بكشت و خانههاشان را ويران كرد و به زندانشان افكنْد تا آنجا كه حتى يك شيعۀ شناخته در كوفه نمانْد.