40اهلبيت عليهم السلام - و نه ديگران - در اصول و فروع استوار است، و محبّت به ايشان و بيزارى از دشمنانشان هر دو از فروعِ واجب بر شيعيان است.
تشخيص آنكه اين فرد مؤمنى است كه او را دوست مىداريم يا كافر و منافقى است كه از آن بيزاريم، در محدودۀ قضاياى اجتهادى است كه گاهى نيز با خطا و اشتباه همراه است و پيش آمدن خطا در آن به هيچ رو خدشهاى به ايمان مؤمن نمىرسانَد.
بر اساس همين بينش است كه اهلسنّت كسانى را همچون ابوطالب عليه السلام و مالك بن نويره (رض) كافر و مرتد مىدانند، در حالى كه شيعيان اين دو را از مسلمانان جليل القدر و مؤمنان برجسته مىشمرند، و در برابر، شيعيان كسانى را منافق مىدانند، در حالى كه اهلسنّت آنها را از اجلّه صحابه و اهل بهشت تلقّى مىكنند.
اگر بر اهلسنّت روا باشد كه در اين مسأله اجتهاد كنند و در اجتهاد خود مأجور باشند، شيعه نيز چنين خواهد بود وگرنه همه آلوده و گنهكار خواهند بود، امّا انحصار اجتهاد در اين مسأله، تنها به اهلسنّت و اختصاص آنها به پاداش - و نه ديگران - مستندى ندارد مگر پيروى از هوىٰ و هوس و تعصّب نابحق.
اين سخن نويسنده كه: «آنچه در انديشۀ همۀ شيعيان ريشه دوانده اين است كه صحابه به اهلبيت ستم ورزيدند و خون آنها را ريختند و پردۀ حرمتشان را دريدند»، سخنى نادرست است، زيرا شيعيان اگر چه به عدالت هر صحابى معتقد نيستند، ولى به عدالت آن دسته از صحابه مهاجر و انصار و پيشگامان ديگر كه دين خدا را يارى رساندند و پروردگار سبحان، ايشان را در قرآن ستوده است باور دارد؛ كسانى كه با