49... پيامبرخدا(ص) به اميرمؤمنان فرمود: درباره عمويت جستجو كن. على(ع) در پى جسد حمزه آمد تا اينكه او را يافت، وقتى وضعيت اسفبار به شهادت رسيدن حمزه را ديد، برايش مشكل بود كه آن وضعيت را براى پيامبر شرح دهد. پيامبر(ص) خود به كنار جنازه حمزه آمد و ديد كه سينه حمزه را شكافته و جگرش را درآوردهاند، گريه كرد و گفت: به خدا سوگند جايى نايستادم كه بر من سختتر از اين مكان باشد ... . 1
خنده و شادى پيامبر(ص) از كار على(ع)
ابوهريره گويد: در مدينه قحطى و گرسنگى روى داد و يك شب و يك روز بر من گذشت كه چيزى نخوردم! ابوبكر را ديدم و از او آيهاى را (كه خود تفسير آن آيه را بهتر مىدانستم) پرسيدم و با او تا درِ خانهاش رفتم. او وارد خانه شد و من گرسنه برگشتم و آن روز را گرسنه ماندم. فردايش خليفه دوم را ديدم و از وى آيهاى را (كه خود به تفسيرش از او آگاهتر بودم) پرسيدم، رفتار او هم مانند رفتار ابوبكر بود (و من باز هم گرسنه برگشتم). روز سوّم نزد على(ع) رفتم و از او چيزى را كه تنها او مىدانست، پرسيدم (جواب داد). خواستم برگردم كه مرا به خانهاش دعوت كرد و دو قرص نان و روغن به من داد. پس از آنكه سير شدم نزد پيامبرخدا(ص) رفتم، آن حضرت تا مرا ديد، خنديد و گفت: تو برايم خبر مىدهى يا من تو را خبر دهم؟ سپس ماجرا را آنگونه كه اتفاق افتاد بيان كرد و فرمود: (اين ماجرا را) جبرئيل برايم تعريف كرد. 2
گريه پيامبر(ص) در مرگ عبدالمطّلب
از پيامبرخدا(ص) پرسيدند: آيا رحلت عبدالمطّلب را به ياد دارى؟
فرمود: آرى، آن روز من هشت ساله بودم. «امّ ايمن» گويد: پيامبرخدا(ص) را در آن روز ديدم كه پشت سر جنازه عبدالمطّلب مىگريست. 3