32بدن مطهر اميرمؤمنان(ع) را شبانه به خاك سپردند و قبر آن حضرت را مخفى نمودند، بيان كردهاند كه با توجه به اينكه در آن زمان، بنىاميه و ياران ايشان و نيز خوارج و نواصب و امثال آنها با اميرمؤمنان(ع) دشمنى داشتهاند و در صورت آگاهى از مكان قبر ايشان ممكن بود به نبش قبر آن حضرت اقدام كنند، ائمه(عليهم السلام) در ابتدا محل قبر شريف را مخفى نگه داشتند. اما با سقوط بنىاميه و رفع خطر خوارج، امام صادق(ع) برخى از شيعيان را از محل قبر اميرمؤمنان(ع) آگاه ساختند و حتى به همراه برخى از ياران خود به زيارت قبر ايشان مىرفتند. تا اينكه در دوره هارونالرشيد محل قبر آن حضرت، آشكار گرديد و هارون، گنبدى بر روى قبر شريف بنا كرد.
(تصوير شماره 7 و 8)
علماى شيعه، درباره چگونگى آشكار شدن محل قبر اميرمؤمنان(ع) در زمان هارونالرشيد، از عبدالله بن حازم (از نزديكان هارون الرشيد)، چنين نقل كردهاند كه او گفت: 1
روزى همراه هارون براى شكار از كوفه خارج شديم. به ناحيه غَرى و ثويه رسيديم. در آن محل، آهوانى را ديديم. بازها و سگهاى شكارى را به سوى آنها فرستاديم. آهوان پا به فرار گذاشتند و خود را به تپهاى كه در آنجا بود، رساندند و بالاى آن تپه ايستادند. بازها و سگهاى شكارى از تپه بالا نرفتند و برگشتند. آهوان از آن تپه پايين آمدند. بازها و سگهاى شكارى آنها را تعقيب كردند. آهوان دوباره به آن تپه پناه بردند و بازها و سگها دوباره برگشتند.
اين حادثه، بار سوم نيز تكرار شد. هارون گفت برويد و هركس را پيدا كرديد، نزد من بياوريد. آنها پيرمردى از بنىاسد را پيدا كردند و نزد هارون آوردند. هارون از او پرسيد: «اين تپه چيست؟» پيرمرد گفت: «اگر به من امان دهى، تو را باخبر مىسازم». هارون گفت: «براى تو نزد خدا عهد و پيمان مىبندم كه آزار و اذيتى به تو نرسانم. پيرمرد پاسخ داد: پدرم از پدرانشان نقل كردهاند كه