25
مِنْهٰا خَلَقْنٰاكُمْ ، مِنْ صَلْصٰالٍ ، و مِنْ طِينٍ و معناى آن اين است كه آفرينش انسان از خاك شروع شده است؛ از طرف ديگر مخاطب در آيه اول و متعلق خبر در دو آيه بعد تمام حقيقت انسان است و نه بخشى از او. علاوه بر اين، در سوره مؤمنون مراحل خلقت انسان از خاك، نطفه، علقه، مضغه، عظام، تا استخوانِ گوشت پوشيده شده را به طور يكسان با حرف (فاء) بيان كرده و پس از آن، با تعبير ثُمَّ ، از مرحله ديگر آفرينش انسان، يعنى بُعد روحانى او، سخن گفته است.
به بيان علامه طباطبائى(قدس سره) در اين جمله خداى متعال سياق را از خلقت به انشا تغيير داده و فرموده است: ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ . با اينكه مىتوانست بفرمايد: «
ثم خلقناه ...» ، و اين براى آن است كه دلالت كند بر اينكه آنچه به وجود آورديم چيز ديگرى و حقيقت ديگرى است غير از آنچه در مراحل قبلى بود؛ مثلاً علقه، از نظر اوصاف و خواص و رنگ و طعم و شكل و امثال آن، با نطفه فرق دارد. ولى اوصافى كه نطفه داشت از دست داد و اوصافى همجنس آن را به خود گرفت. 1 بنابراين همه موارد ياد شده قرائن متعددى است بر مطلب پيشگفته.
ب) ارزش و جايگاه بدن
حال كه دو بُعدى بودن انسان از ديدگاه قرآن كريم اجمالاً معلوم گرديد، به اين پرسش مىپردازيم كه بدن در اين ميان چه جايگاهى دارد؟ آيا واقعاً در هويت و شخصيت انسانى، نقش ممتازى ايفا مىكند، يا اينكه به منزله لباس براى بدن است يا به مانند پوستى است كه مار مىاندازد؟