22
الْحَج فِي اللغَةِ هُوَ القَصْدُ وَ فِي الش-ريعَةِ كَذَلِكَ إلا أَنهُ اخْتُص بِقَصْدِ البَيْتِ الْحَرَامِ لِأدَاءِ مَنَاسِكَ مَخْصُوصَةٍ عِنْدَهُ مُتَعَلقَةٍ بِزَمَانٍ مَخْصُوصٍ. 1
حج در زبان عربى به معناى قصد است و در شريعت نيز به همان معناست و به قصد خانه خدا، به منظور اداى مناسك مخصوص، در زمان معلوم، اختصاص دارد.
بنابراين واژه «حج» در اصطلاح شرع، همان معناى لغوى آن، البته نسبت به مقصودى خاص، است؛ يعنى به قصد زيارت خانه خدا به طريق مخصوصى كه شرع آن را بيان كرده، اختصاص يافته است.
عمره
واژه «عمره» از ريشه «عمر» مشتق شده است. بسيارى از اهل لغت، بدون اشاره به وجه تسميه عمره، آن را به زيارت تفسير نمودهاند. 2 ابن منظور بر اين باور است كه عمره را از آنرو عمره گفتهاند كه زيارت موضع عامر و آباد است. 3 ولى ابن فارس اين ريشه را داراى دو معنا دانسته است:
العين و الميم و الراء أصلان صحيحان، أحدهما يدل على بقاء و امتداد زمان، و الآخر على شيءٍ يعلو، من صوتٍ أو غيره. 4
عين، ميم و را دو اصل صحيح هستند كه يكى بر بقا و امتداد زمان، و ديگرى بر چيزى مانند صوت و غير آن، كه بالا مىرود و اوج مىگيرد، دلالت دارد.
وى در ادامه، واژه عمره را برگرفته از اصل دوم دانسته است؛ چراكه وقت