62حملى نمىديدم». حضرت فرمود: «از نرجس؛ نه از غير او».
من به طرف او دويدم و او را از پشت سر در آغوش گرفتم و بوسيدم و اثر حمل در او نديدم. آنگاه نزد حضرت عسكرى(ع) برگشتم و كارى را كه انجام
داده بودم، به حضرت گفتم.
حضرت تبسم كرد و فرمود: «به هنگام دميدن سپيده صبح، براى تو آشكار مىشود؛ زيرا مثال او، مثال مادر موسى(ع) است كه آثار حمل او آشكار نبود و هيچكس تا هنگام تولد، اطلاع نداشت؛ زيرا فرعون در جستوجوى حضرت موسى(ع)، شكم زنان باردار را مىشكافت و فرزندم، همانند حضرت موسى(ع) است».
حكيمه مىگويد: «من بار ديگر، نزد نرجس رفتم؛ او را بازديد كردم و از حالش پرسيدم». گفت: «اى بانوى من! من هيچ اثرى از فرزند، احساس نمىكنم».
حكيمه مىگويد: «من تا هنگام طلوع فجر، مواظب نرجس بودم و او پيش روى من، خوابيده بود و حتى از پهلو به پهلو هم تكان نمىخورد؛ تا اينكه آخر شب، به هنگام طلوع فجر، به ناگاه از جا پريد و با اضطراب، از جا بلند شد. من او را در آغوش گرفتم و به سينه چسباندم و نام خدا را بر او خواندم.
حضرت عسكرى(ع) صدا زد: «سوره ( إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) را بر او بخوان».