25سپس گفت: روزى رسولالله(ص) در مكانى [به نام خم] ميان مكه و مدينه، براى ما سخنرانى كرد. پس از حمد و ثناى الهى ما را موعظه كرد، تا اينكه سخنش را به اينجا رساند كه «اى مردم! من بشرم. شايد [به زودى] رسول پروردگارم (فرشته مرگ) مرا دريابد و مرا پيش خود خواند و من نيز اجابت كنم. من دو امر گرانبها در ميان شما [امتم] به امانت مىگذارم، يكى كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است. پس كتاب خدا را بگيريد و به او چنگ بزنيد و به او ميل كنيد». سپس افزود: «خدا را درباره اهلبيتم به ياد شما مىآورم!» آنگاه حضرت سفارش اهلبيت را سه بار تكرار فرمود!
حديث دوم:
إني تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي الثقلين؛ أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي اهلبيتي ولن يفترقا حتى يردا على الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما. 1
من دو امر گرانبها در ميان شما [امت] به امانت مىگذارم. اگر پس از من به آنها چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد. يكى بزرگتر از ديگرى است [مراد اهميت هركدام به يك اندازه است]؛ كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان تا زمين، و ديگرى عترت و اهلبيت من. اين دو هرگز از هم جدا شدنى نيستند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شويد. متوجه باشيد چگونه آنها را پشت سر مىگذاريد!
حديث سوم:
وإنّهما لن يتفرّقا حتى يردا على الحوض سألت ربّي ذلك لهما، فلا تتقدموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منكم. 2
و اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند [يعنى قرآن بدون اهلبيت و اهلبيت بدون قرآن معنا ندارد] و من از اين دو در مقابل خدايم، از شما باز