71خرج مىدهد؛ بدون اينكه بفهمد نويسنده ديگرى آن را از همان شخصيت با يك طريق متفاوت روايت كرده است. اگر اين اتفاقات درباره روايتهاى مخصوص قبر امام على(ع) اتفاق نمىافتاد، من به اين موضوعى كه بر خواننده آگاه، پوشيده نيست، نمىپرداختم. در واقع اينگونه روايات، در كتابهاى برخى مورخان نقل شده است؛ خواه اين دانشمندان تاريخدان، از دانشمندان و مورخان مدرسه اهل بيت(عليهم السلام) باشند يا از دانشمندان اصحاب حديث (اهل سنت)؛ همانگونه كه ابن ابىالحديد در «شرح نهج البلاغه»، آنان را اينگونه نامگذارى كرده است. 1
تنشهاى مذهبى و سياسى و درگيرى بين دو حكومت فارسى(صفوى) و عثمانى، همان اثر مؤلفان و راويان متعصب را داشته است؛ بهگونهاى كه هيچكدام از طرفين اجازه نمىدادند كه حتى مختصر نگاهى به منابع و مصادرى بيندازند كه نزد برادران مسلمانشان وجود داشت. گمان نمىكنم ابنكثير در «البداية و النهاية» به هيچ جريان غيراسلامى، بهاندازهاى كه به شيعه حمله نموده است، حمله كرده باشد. شيعه نزد ابنكثير، يك گروه گمراه، نادان، دروغگو و خطاكار است؛ همانگونه كه شيعيان را به هنگام ذكر داستان مربوط به وفات امام محمد بن موسى الرضا(ع) چنين توصيف مىنمايد. چنين اقداماتى نزد همه فرقههاى اسلامى، سختىها و رنجهايى را بر اسلام و مسلمانان تحميل كرده و بسيارى از حقايق تاريخ اسلام را كه قابل شمارش نيست، از ميان برده است. بىشك، پنهان كردن قبر اميرمؤمنان على(ع)، به هر روشى كه صورت گرفته باشد، دهها پرسش را درباره آن در ذهنها ايجاد مىكند.