242ميرزا هاشم خراسانى (متوفاى 1352ه .ق)، حادثه را با تفصيل بيشترى نقل كرده و تاريخ وقوع آن را سال 1280ه .ق دانسته است. وى چنين مىگويد:
عالم جليل شيخ محمد شامى كه از جمله علما و مصلحين نجف اشرف است به حقير فرمود كه: جد امى بلاواسطه من جناب آقا سيد ابراهيم دمشقى كه نسبش منتهى مىشود به سيد مرتضى علمالهدى و سن شريفش علاوه بر نود بود و بسيار شريف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند. شبى دختر بزرگشان در خواب ديد جناب رقيه بنت الحسين(ع) را كه فرمود: «به پدرت بگو به والى بگويد آب افتاده ميان قبر و لحد من و بدن من در اذيت است. بگو بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند».
دخترش به سيد عرض كرد. سيد از ترس حضرات اهل تسنن، به خواب اثرى مترتب ننمود. شب دوم دختر وسطى سيد همين خواب را ديد. باز به پدر گفت، ترتيب اثرى نداد. شب سوم دختر صغير سيد همين خواب را ديد و به پدر گفت و ايضاً ترتيب اثرى نداد. شب چهارم، خود سيد مخدّره رقيه را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: «چرا والى را خبردار نكردى؟» سيد بيدار شد رفت نزد والى شام و خوابش را به جهت والى شام نقل كرد. والى امر كرد علماء و صلحاء شام از سنى و شيعه بروند و غسل كنند و لباسهاى نظيف دربركنند؛ به دست هركس قفل دربِ حرم مخدره باز شد، همان كس برود و قبر مقدس او را نبش كند و جسد مطهره او را بيرون بياورد تا قبر مطهر را تعمير نمايد.
بزرگان و صلحا از شيعه و سنى در كمال آداب غسل كردند و لباس نظيف دربركردند، قفل به دست هيچيك باز نشد مگر به دست مرحوم سيد. بعد كه مشرف ميان حرم شدند، معوّل هيچيك به زمين اثر نكرد مگر معول سيد ابراهيم. بعد حرم را خلوت كردند و لحد را شكافتند ديدند بدن نازنين مخدره ميان لحد و كفن آن مخدره مكرمه صحيح و سالم است؛ لكن آب زيادى ميان