23نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرمود». جابر گويد: «سپس مادرت فاطمه(عليهاالسلام) آن را به من داد. من آن را خواندم و رونويسى كردم». پدرم به او گفت: «اى جابر! آن را بر من عرضه مىدارى»؟ عرض كرد: «آرى». آنگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت. جابر ورق صحيفهاى بيرون آورد. پدرم فرمود: «اى جابر! تو در نوشتهات نگاه كن تا من برايت بخوانم». جابر در نسخه خود نگريست و پدرم قرائت كرد. حتى يك حرف هم اختلاف نداشت. آنگاه جابر گفت: «خدا را گواه مىگيرم كه اين گونه در آن لوح نوشته ديدم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم است براى محمد(ص) پيغمبر او، و نور و سفير و دربان (واسطه ميان خالق و مخلوق) و دليل او، كه روحالامين (جبرئيل) از نزد پروردگار جهان براى او فرو آورده است. اى محمد(ص) نامهاى مرا بزرگ شمار... من هيچ پيغمبرى را مبعوث نساختم كه دورانش كامل شود و مدتش تمام گردد، جز اينكه براى او وصى و جانشينى مقرر كردم و من تو را بر پيغمبران برترى دادم و وصى تو را بر اوصياى ديگر، و تو را به دو شيرزاده و دو نوهات، حسن و حسين، گرامى داشتم و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش، كانون علم خود قرار دادم و حسين را خزانهدار وحى خود ساختم و او را با شهادت گرامى داشتم و پايان كارش را به سعادت رسانيدم. او برترين شهداست و مقامش از همه آنها برتر است. كلمه تامه خود را همراه او و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم. به سبب عترت او، پاداش و كيفر دهم. نخستين آنها،