38خود ابوبكر و عمر نيز در سخنرانىهاى خود، بيعت ابوبكر را «فلتة»، يعنى كار بىدرنگ و بىمشورت، خواندهاند.
بنابراين، اگر اهلسنت به اجماع احتجاج كنند، پاسخشان اين است كه اجماعى در كار نبود و بسيارى از بزرگان صحابه 1 با بيعت ابوبكر مخالفت كردند و اگر به بيعت احتجاج كنند، پاسخشان اين است كه آن بيعت با رضايت صورت نپذيرفت، بلكه بسيارى را به بيعت كردن واداشتند و اگر به آيه مشورت احتجاج كنند، پاسخشان اين است كه در اينباره مشورت كارساز نيست و خود ابوبكر و عمر با تعبير «فلتة» درباره بيعت ابوبكر، مسئله مشورت را نفى كردهاند.
همچنين درباره خلافت و امامت ابوبكر، به افضليت او استدلال 2 و در اين زمينه به آيات و رواياتى استناد كردهاند. اين روايات در فصل آينده بررسى خواهند شد. برخى از اهلسنت مانند ابنتيميه معتقدند كه امام بايد افضلِ مردم باشد و در اثبات اين دعوى، ادّلهاى آورده و گفتهاند كه ابوبكر از ديگران افضل بود و ناگزير مىبايست خليفه و امام پس از پيامبر(ص) مىشد. دلايل اين مدعا نيز منصفانه بررسى خواهد شد.
2. وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى* اَلَّذِي يُؤْتِي مٰالَهُ يَتَزَكّٰى* وَ مٰا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزىٰ 3 (ليل:17- 19)
نويسنده «مواقف» استدلال كرده است كه بيشتر مفسران معتمد علما بر اين نظرند كه اين آيات درباره ابوبكر نازل شد. بنابراين او اتقى بود و برپايه آيه كريمه إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ (حجرات: 13)، نزد خداوند گرامىتر از ديگران و افضل از آنان بوده و بىگمان چنين كسى شايستگى بيشترى براى پيشوايى و جانشينى (امامت وخلافت) پس از پيامبر(ص) داشته است.