23طبرى (م.310ق) است و منابع تاريخى معاصرش چنين چيزى را نقل نكردهاند، مورخان بعد از طبرى همچون ابنأثير (م.630ق)، ابنكثير (م.774ق)، ابنخلدون (م.808ق) و ديگران، اين قصه را از او گرفتهاند. طبرى نيز خود اين داستان را به ترتيب از «السرى»، «شعيب»، «سيف»، «عطيه» و «يزيد الفقعسى» 1 نقل كرده است.
طبرى در آغاز كتاب خود اعتراف مىكند كه او تنها به نقل روايات مىپردازد و درباره صحت و سقم مطالب مسئول نيست. 2
مقصود از السرى، سرىبن يحيى است كه طبرى بارها به اسم پدرش تصريح مىكند، اما در اينباره چند نفر را مىتوان گمان زد: 3
الف) السرىبن يحيىبن أياس؛ اين فرد معاصر طبرى نبود؛ زيرا وى در سال 167 هجرى درگذشت و طبرى در 224 هجرى متولد شده است.
ب) السرىبن يحيىبن السرى، پسر برادر هنادبن السرى؛ شايد اين فرد معاصر طبرى بوده باشد، اما كسى از او با نام محدث و راوى ياد نكرده است و لذا مجهول خواهد بود. 4
ج) السرىبن اسماعيل الهمدانى الكوفى؛ او پسر عموى شعبى و نويسنده او بوده كه در روزگار طبرى نمىزيست؛ زيرا پسرعمويش (شعبى) در سال 103هجرى درگذشت و با توجه به تاريخ تولد طبرى (224 ق)، زنده ماندن وى تا اين زمان، پديدهاى باورنكردنى و غيرعادى است. 5 افزون بر اينكه نسائى او را متروك الحديث و ناموثق دانسته و ابنعدى گفته است: «كسى از احاديث او پيروى نمىكند و او را به ضعف، اقرب دانسته» و ابنحبان دربارهاش گفته است: « كان يقلّب الاسانيد و يرفع المراسيل ». 6
د) السرىبن عاصمبن سهل؛ أبوعاصم الهمدانى ابنخراش او را تكذيب كرده و