40در جواب بايد گفت: ما كسى را نمىشناسيم كه بگويد: جسم سخن مىگويد و با وى سخن مىگويند، و شنواى بينايى است كه خشنود و خشمگين مىگردد. اين صفات، تنها براى زندۀ عاقل صدق مىكند. بله همانگونه كه صاحب «الدين الخالص» مىگويد، جسم با چشم ديده مىشود، ولى جسمانيتى كه او به اين معنا براى خداوند قايل است، خدا را تا حدّ مخلوقات پايين مىآورد كه با الوهيت او ناسازگار است. جسم دانستن او به اينگونه، نقصى است كه قطعاً خداوند از آن منزه است.
از نظر عقلى، همانطور كه در دانش مربوط به [نور و] بينايى ثابت است، ديدن، با تابش نور بر سطح شىء مرئى و انعكاس آن به چشم صورت مىگيرد. بنابراين شىء مرئى بايد داراى سطح باشد و لازمۀ اين امر آن است كه از «اجزاء» تركيب يافته باشد، كه با الوهيت ناسازگار است. جسمانى بودن به اين معنا، عين همان معنايى است كه خود مؤلف «الدين الخالص» از خداوند، و بلكه حتى از ممكنات نفى كرده بود.
از نظر نقلى نيز خداوند متعال مىفرمايد: (لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصٰارَ) ؛ «چشمها او را نمىبينند و او چشمها را مىبيند» (انعام: 103). اين آيه، با (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ* إِلىٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ)؛ «در آن روز، صورتهايى شاداب و مسرور است * [و] به پروردگارش مىنگرد» (قيامت: 22 و 23) منافات ندارد؛ زيرا كيفيت ديدن خداوند در روز قيامت، چنانكه اعتقاد اهل حق بر آن است، ناشناخته است. چه بسا اين رؤيت در آن روز، نوعى انكشاف و تجلى باشد كه نيازى به چشم و قرار گرفتنِ خداوند در مقابل آن ندارد. شاهد اين امر هم آن است كه در آيه مىفرمايد: (وُجُوهٌ ) و نمىگويد: «عيون». واژۀ (نٰاضِرَةٌ ) نيز حاكى از سرور كاملى است كه از اين انكشاف براى (وُجُوهٌ ) حاصل مىگردد.