38
وان كان تنزيهاً جحود استوائه
اگر عقيده به قرار داشتن خدا بر عرش، به معناى جسم دانستنِ اوست، پس من براى او جسم قائلم.و اگر ثابت دانستن صفاتى براى او [مانند صفات ديگران]، به معناى شبيه دانستن او [به چيزى] است، پس من در اين تشبيه درنگ نمىكنم.
و اگر انكارِ بر عرش بودن او و نيز انكار ثبوت چنين صفاتى براى او و همچنين انكار سخن گفتن او [مانند سخن گفتن ديگران] به معناى تنزيه اوست...
... پس من، پروردگار خويش را از چنين تنزيهى پاك و منزه مىدانم و اين توفيقى است از جانب خداوند كه او والاتر و داناتر است.
در اينجا برخى از عبارات آنان را در اين خصوص كه در كتاب «الدين الخالص» آمده است، نقل مىكنيم. صاحب اين كتاب مىگويد:
اگر مقصود از جسم، تركيبى از ماده و صورت، يا تركيبى از جوهرهاى منفرد است، چنين جسمانيتى قطعاً در مورد خداوند وجود ندارد، و درست آن است كه [حتى] در مورد ممكنات نيز [چنين جسمانيتى] صادق نيست و اجسامِ خلق شده، تركيبى از اين چيزها نيست.
در پاسخ بايد گفت: به خطايى كه در اين عبارت وجود دارد نظر كنيد؛ چرا كه او وجود جسم را به همان معنايى كه ذكر كرده، چه واجب و چه ممكن، انكار مىنمايد.