100در فرض دوم، كسى كه ايمان در قلب او جا گرفته و معتقد است كسى كه حوايج را برمىآورد و از مهالك رهايى مىبخشد، تنها خداوند متعال است و نه غير او، نمىتوان به مجرد ندا كردن شخص غايب و اينكه معتقد است خداوند در آن شخص شنوايى خلق مىكند و نداى او را به گوش وى مىرساند، او را كافر خواند.
از نادانى وهابيت است كه در اين مورد مىگويد كه شرع به ظاهر حكم مىكند و ظاهر در ندا دادن كسى جز خداوند، به اين معناست كه وى معتقد است كه آن شخص، دانشى غيبى و قدرتى عظيم در رفع حوايج و تصرفى تام در تكوين دارد كه همه اينها خاص حضرت بارى تعالى است و حمل اين اوصاف بر غير او، كفر و شرك است.
جواب اين است كه ظاهر در مورد كسى كه غير خدا را ندا مىدهد، فقط همين است كه او غير خدا را نداد داده، نه اينكه او - چنانكه وهابيت مىگويد - معتقد به قدرتِ مستقل و قضاى حوايج و امثال آن، در آن غير است. اعتقاد، امرى باطنى است كه ممكن است برخى ظواهر بر آن دلالت نمايد، ولى ندا از قبيل اين ظواهر نيست.
بايد به وهابيانى كه ظاهر ندا را حاكى از شرك و كفر مىدانند، گفت: «چرا به ديگر ظواهر مسلمانانى كه تكفيرشان مىكنيد از جمله نماز و روزه و زكات و امثال آن نمىنگريد؟ چرا اين ظواهر را حاكى از ايمان و حسن اعتقاد آنان نمىدانيد»؟!
شگفتا! مسلمانى كه چنين ندايى دارد، خودش به روشنى، بيان مىكند كه به قدرتِ مستقل و امثال آن، در شخص منادى قائل نيست؛ با اين حال شما ظاهر نداى او را حاكى از اعتقادى مىدانيد كه او خود، منكر آن است!