54 به اين اكتفا نكرده و نام پيامبر(ص) را مىبرد: «محمدّ نبى الرحمة».
اصولاً افرادى كه مانع از توسل به اولياى الهى هستند، نوعى عداوت و دشمنى با خاندان رسالت دارند، چون نمىتوانند مقام و موقعيت آنها را در جامعه بپذيرند و از اين طرف هم كينه باطنى دارند، ناچار مىشوند كينه خود را در قالب يك رشته استدلالهاى واهى مطرح كنند.
در پايان، شگفتآور، تناقضى است كه در سخن اين آقايان ديده مىشود. از يك طرف مىگويد براى شفا دو شرط لازم است:
1. اذن خدا؛
2. رضايت خدا.
معنى اين كلام اين است كه اگر دو شرط موجود بود شافى كار خود را انجام مىدهد.
از طرف ديگر مىگويد: اگر اين كار را كرديم ديگر نيازى به اذن خداوند به شافى نيست و خود خداوند شفا مىدهد.
اين دو شرط براى اين است كه جز خدا، شافى ديگرى به اذن الهى داشته باشيم ولى پس از تحصيل هر دو شرط چنين شرطى منتفى مىگردد؛ بنگر تناقض را فَاعْتَبِرُوا يٰا أُولِي الْأَبْصٰارِ !!