30 دستش باز است و هر دو كنايه از بخل و بخشش است، يا اينكه مىگويند: دست بالاى دست بسيار است، كنايه از قدرت برتر است. اگر قرآن مىفرمايد: يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ كنايه از تسلّط او بر بيعتكنندگان است.
كسانى كه راه تجسيم را در پيش گرفتهاند، داورى آنان درباره اين الفاظ اين است كه بايد بر معنى حقيقى حمل شوند، از اين جهت براى خدا دست و پا و چشم و گوش ثابت كردهاند و او را به سان انسان مىپندارند كه فقط درباره ريش و شرمگاه او نمىتوان سخن گفت و اثبات بقيه اعضا براى او اشكالى ندارد.
اين گروه، چشم بسته به قرآن مىنگرند، در حالىكه قرآن مىفرمايد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ؛ «چيزى همانند او نيست». (شورى: 11)
يكى از علماى وهابى كه منكر مجاز در قرآن بود، و معتقد بود كه اين الفاظ را بايد بر معانى ظاهرى آنها حمل كرد، و طرفداران مجاز در قرآن را اهل تأويل مىشمرد با يكى از علماى شيعه روبرو شد و آنچه توانست درباره شيعه و اينكه آنها قرآن را تأويل مىكنند، سخن گفت: اتفاقاً آن عالم وهابى كور و نابينا بود. اين عالم شيعى به او گفت: متأسفم كه حضرتعالى در روز رستاخيز از رؤيت خدا و پيامبرش محروميد. آن عالم وهابى وحشتزده گفت: چرا؟ او در پاسخ گفت به گواه اين آيه كه مَنْ كٰانَ فِي هٰذِهِ أَعْمىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمىٰ وَ أَضَلُّ سَبِيلاً ؛ «هر كه در اين جهان كور [دل] است، در آن جهان نيز