70بىترديد، حجّى كه به بهاى رنجش خاطر و آزار ديگران بهجا آيد و آميخته با دشمنى با بندگان خدا باشد، قبول نمىافتد. ازاينروست كه حجى كه هزينه و لباس احرام آن از راه نامشروع فراهم آيد و بوى خون دل ديگران بدهد، صحيح و پذيرفته نيست. اهلبيت(عليهم السلام) دوستان و پيروانشان را - پيش از سفر حج - در خصوص مواردى كه حتى شبهه اذيت و آزار داشت، هشدار مىدادند.
حكايت
«عبدالرحمان بن سيابه» و پدرش از اهالى كوفه و دوستان امامصادق(ع) بودند. سيابه (پدر عبدالرحمان) از دنيا رفت و چيزى براى پسرش به ارث نگذاشت. يكى از دوستان سيابه نزد عبدالرحمان آمد و پس از احوالپرسى و ابراز تسليت، هزار درهم به او قرض داد تا با آن به كسب و كار بپردازد. عبدالرحمان آن پول را پذيرفت و به كار بست و كارش رونق گرفت؛ طورى كه مستطيع شد و تصميم گرفت براى انجام مراسم حج به مكه برود. نزد مادرش رفت و تصميم خود را با او در ميان نهاد. مادر به او گفت: پولى را كه از دوست پدرت قرض گرفتهاى پرداخت كن!
عبدالرحمان نزد دوست پدرش رفت و قرض خود را ادا نمود، سپس عازم مكه شد. پس از انجام مراسم حج، به مدينه رفت و خدمت امامصادق(ع) رسيد.
امام صادق(ع) پرسيد: «حال پدرت چطور است؟!» پاسخ داد: «پدرم از دنيا رفت». امام صادق(ع) درحالىكه اظهار تأثّر مىكرد، فرمود: «خدا او را رحمت كند». آنگاه فرمود: «آيا براى تو مالى به ارث گذاشت؟» عرض كرد: «نه يابن رسول الله! چيزى به ارث نگذاشت». امام صادق(ع) فرمود: «پس با چه مالى به انجام حج توفيق يافتى؟» عبدالرحمان به شرح ماجراى قرضگرفتن از دوست پدرش و تجارت و رونق كارش پرداخت. هنوز سخنش تمام نشده بود كه امام صادق(ع) به او فرمود: «با آن هزار درهم بدهى چه كردى؟ آيا آن را به صاحبش بازگرداندى؟» عبدالرحمان گفت: «آرى،