28در روايات آمده است كه پيامبر(ص) دلايل خود را بر مسيحيان نجران عرضه داشت. اما آنان بر نادانى خود پاى فشردند. به همين خاطر، پيامبر(ص) به آنها فرمود: «خداوند به من فرمان داده است كه در صورت عدم پذيرش استدلالهاى من، با شما مباهله نمايم». گفتند: «اى اباالقاسم اجازه بدهيد تا بازگرديم، موضوع را بررسى كرده و آنگاه بهسوى شما بازآييم». هنگامى كه بازگشتند به «عاقب» كه خردمندترين آنان بود،گفتند: «اى بنده مسيح! ديدگاهت چيست؟» عاقب گفت: «اى گروه مسيحيان! به خدا سوگند دانستيد كه محمد، پيامبر و فرستاده خداست و در مورد مسيح، سخن حق را با شما در ميان گذاشته است. به خدا سوگند! هر قومى كه به مباهله با يكى از پيامبران خدا برخاستهاند، بزرگ و كوچكشان نابود شده است و اگر شما نيز چنين كنيد، براى هميشه نابود خواهيد شد. حال اگر به چيزى جز تمسك به دين و عقايد خويش راضى نمىشويد، با اين مرد (پيامبر) خداحافظى نموده و به سرزمين خويش بازگرديد.
[پس از آنكه نصاراى نجران تصميم به مباهله گرفتند] در اين هنگام رسول خدا كه ردايى از موى سياه بر تن داشت، از منزل خارج شد. درحالىكه حسين را در آغوش گرفته، دست حسن را در ميان دستان خود قرار داده بود و فاطمه(عليها السلام) در پشت سر وى و على(ع) در پشت سر فاطمه حركت مىكردند. پيامبر (ص) در اين حالت به آنها مىفرمود: «هرگاه دعا كردم، آمين بگوييد». اسقف نجران با ديدن اين صحنه گفت: «اى گروه مسيحيان! من چهرههايى را مىبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را جابهجا كند، دعاى آنها را استجابت مىنمايد. پس مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد و حتى يك مسيحى هم تا روز قيامت در زمين باقى نخواهد ماند».
در اين هنگام مسيحيان نجران به پيامبر(ص) گفتند: «اى اباالقاسم! ما از مباهله با شما دست شسته و از انكار دين شما سرباز مىزنيم». پيامبر(ص) فرمود: «حال كه مباهله را نمىپذيريد، اسلام بياوريد تا از حقوقى همسان با ديگر مسلمانان