107بىتوجهىهايم، خصوصاً بىتوجهى به حجاب توبه مىكنم. 1
سالها گذشت و من بهاى سنگينى به خاطر بىتوجهىام به رعايت حجاب متحمل شدم تا اينكه برادر شوهرم به بيمارى سختى مبتلا شد. اين حادثه سبب تنبه او شد و تصميم گرفت اشتباه گذشتهاش را جبران كند. ازاينرو هر كس به عيادتش مىرفت، به او مىگفت: «به فلانى بگوييد مرا حلال كند. من به او تهمت زدم و او زن بىگناهى است». بالأخره روزى شوهرم با يك جعبه شيرينى به منزل آمد و از من معذرتخواهى كرد و گفت: «امروز فهميدم كه تو زن پاك و مؤمنى بودهاى و من بىجهت، تهمتهاى برادرم را درباره تو پذيرفته بودم». او به من گفت كه در اين مدت بسيار به تو بدبين شده بودم و حتى گاهى فكر مىكردم كه بچههايم مال من نيست. من تازه فهميدم كه بر اثر بىتوجهىام، چه فاجعه بزرگى براى خودم ايجاد كرده بودم. ولى از اينكه ماجرا به خير گذشت، خوشحال بودم. آن شب وقتى خوابيدم، احساس كردم پس از مدتها اضطراب و بىخوابى، الان مىتوانم خواب راحتى داشته باشم.
پس از چند روز جارىام به منزل ما آمد و حلاليت طلبيد. من به او گفتم: «شوهرت به من تهمت بزرگى زد، اما آبروى او را نبردم و نگفتم كه او چه تقاضايى از من كرده بود؛ زيرا مسبب همه اين كارها را خودم مىدانستم. در دلم او را دعا كردم كه مرا از خواب غفلت بيدار كرد و