34
شاهدى از غيب
پيامبر(ص) از «حارثبننعمان فهري» براى امام على(ع) بيعت گرفت. حارث خشمگين شد و به سوى پيامبر آمد و بانگ برآورد: «اى محمد! ما را امان دادى كه گواهى دهيم خدايى جز الله نيست و تو فرستادۀ خدايى؛ پذيرفتيم و ما را امان دادى كه روزانه پنج نماز بگزاريم، زكات دهيم، يك ماه روزه بداريم و حج گزاريم، پذيرفتيم. سپس خشنود نشدى تا آنكه دست پسرعمويت را بالا بردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: هركه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست. آيا اين از سوى توست يا پروردگار؟» پيامبر با آزردگى به او پاسخ داد: «سوگند به او كه خدايى جز
او نيست، اين از سوى خداست».
سپس آن فرومايه، با خشم از نزد پيامبر بازگشت و درحالىكه بر امام حسادت مىكرد، گفت: بار خدايا! اگر آنچه محمد مىگويد، راست است، از آسمان بر ما بارانى از سنگ فرو فرست يا به عذابى دردناك، گرفتارمان ساز».
حارث درحالىكه از خشم برافروخته بود، در راه خود مىرفت كه پروردگار به دست فرشتگانش، سنگى بدو زد كه بر فرق سرش خورد و پيكر بىجانش بر زمين افتاد و خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل كرد: (سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ) ؛ «تقاضا كنندهاى تقاضاى عذابى كرد كه انجام مىگيرد». (معارج: 1) 1