20مركز دارد، به اجبار به سمت بالا پرتاب كنيم كه اين عمل را حركت «قسريه» مىگويند.
برهان اين مقدمه چنين است كه خداوند در هر موجودى، قوه مخصوصى قرار داده است و طبيعتاً آن موجود ميل به اظهار آن دارد. اسم اين قوه در غيرحيوان و نبات «طبيعت و صورت نوعيه»، در نبات «نفس نباتيه»، در حيوان «نفس حيوانيه»، در عقل محض «قوه جوهريه تعقل و دانش» و در پيامبر و امام «قدرت تعليم و ارشاد عمومى و تهذيب» است. به يقين، دادن چنين توانايىهايى به موجودات مطابق حكمت بوده، و چون در نظام هستى وجود اين قوا لازم بوده، خداوند آنها را آفريده است. حال اگر اين قوه، به علت حجاب دايم، هميشه نتواند بروز كند و اثر خويش را آشكار كند و به كمال لايق خود برسد، خلقتش لغو مىشود؛ زيرا خلقت چنين قوهاى همراه با ايجاد علل و موجبات محروميت آن از بروز اثرش، امرى بيهوده است و هرگز كار بيهوده از حكيم صادر نمىشود. ازاينرو حكما گفتهاند كه قسر دايم بلكه قسر اكثرى در نظام عالم محال است.
3. پس از مرگ، علاقه نفس به بدن به كلى از بين نمىرود؛ زيرا اين علاقه امرى است طبيعى و ذاتى از باب ارتباط و توجهى كه موجود عالى در مراتب وجود نسبت به سافل دارد و ممكن نيست با باقى بودن نفس بعد از