57تلخ و علهز 1 پست.
و ما چارهاى جز آمدن نزد تو نداشتيم، چرا كه مردم به كجا جز رسولان فرار مىكنند.
پس رسول خدا (ص) برخاست و بالاى منبر رفت، آنگاه دو دست خود را به طرف آسمان بلند نمود و عرضه داشت: بارالها! بر ما بارانى بفرست كه ما را سيراب كند، بارانى باطروات، كه سبزهها را بروياند، بارانى بسيار، بارانى پياپى و سريع و بدون تأنى، بارانى نافع و بدون ضرر، كه توسط آن پستانها پر از شير شده و زراعتها روييده و زمينها بعد از موات شدنش زنده گردند و اينگونه شما از زمين خارج مىگرديد. پس به خدا سوگند! حضرت دستانش را به زير گلويش پايين نبرده بود كه برقهايى از آسمان به صدا درآمده و اطرافيان حضرت آمده و فرياد مىزدند: اى رسول خدا! غرق شديم، غرق شديم. حضرت دستهاى خود را به طرف آسمان بالا برد. سپس عرضه داشت: بارالها! بر حوالى ما باران فرست نه بر ما، در اين هنگام بود كه ابرها مدينه را پشت سر گذاشته و همانند سرمه كه به دور چشم كشيده مىشود اطراف مدينه را احاطه كردند. رسول خدا (ص) خنديدند بهطورى كه دندانهاى نواجذش پيدا شد، سپس فرمود: خدا ابوطالب را خير دهد، اگر او زنده بود چشمانش برافروخته مىشد، چه كسى است كه گفته او را بخواند؟
على بن ابىطالب برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! گويا اين