42 يك نوع، مرگ و حادثهاى است كه انسان بر اثر كارهاى خلاف شرع و عقل و بر اثر جهل و...، مقدمات آن را فراهم مىآورد و بدين ترتيب خود را گرفتار مىكند، چنانكه قرآن كريم مىفرمايد: وَ لاٰ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ؛ «و خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد». (بقره: 195)
نوع ديگرى از مرگ و حوادث، به اراده الهى و قطعى است. بر اين پايه، سرانجام همه انسانها مرگ است؛ يكى با مرگ طبيعى، يكى با زير آوار ماندن، يكى با غرق شدن، يكى به سبب بيمارى و....
براى هيچكس نيز تغيير تقدير قطعى و حتمى الهى ممكن نيست:
وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ (اعراف: 34)
براى هر قوم و جمعيتى زمان و اجل (معينى) است و هنگامى كه اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تأخير مىكنند و نه بر آن پيشى مىگيرند.
نوع سوم، مرگ و حوادثى است كه از خباثت درونى ظالمان و گناهكاران و كافران ناشى مىشود، خداوند هم به آن علم دارد و بندگان خاص خود همانند انبيا و امامان را نسبت به آن آگاه كرده، اما از آن جلوگيرى نكرده است تا امتحان الهى محقق شود؛ مانند ستمهايى كه مشركان و يهوديان و منافقان در مكه و در مدينه بر پيامبر اسلام روا داشتند. كه پيامبر بعضى از آنها را همچون؛ آزار مشركان در مكه و جنگ احد و... را تحمل مىكرد و در برخى از موارد هم مأمور به واكنشهايى خاص شد؛ مانند هجرت كردن به دليل توطئه مشركان براى قتل آن حضرت در ليلةالمبيت.
منافقان هنگام بازگشت از غزوه تبوك، تصميم داشتند مركب پيامبر(ص) را در گذرگاهى صعب العبور رم دهند و پيامبر را از ميان ببرند، امّا پيامبر اسلام(ص) از طريق وحى از توطئه آنها مطلع شد و راههايى براى پيشگيرى اتخاذ كرد، اما مأمور به افشاى آنها نشد و آنها همچنان در كنار رسول خدا ماندند و بعدها براى مسلمانان