36اطاقى، سنگى نصب است كه جاپا دارد. مىگويند جاپاى حضرت امير است. و سنگى ديگر در آنجا است كه هريك از دو طرفش بر روى سنگ گذاشته است. مثل ديگى كه بر سر بار باشد. مىگويند اين سنگى كه حضرت رضا شكم مبارك بر آن ماليدهاند، و صحت اينها معلوم نيست. اسباب مداخلى است براى مردم». در ادامه از مردم مشهد هم ياد كرده و گويد: «اهلش غالباً كله خشك و متكبّرند. ملاى معتبرى اين اوقات ندارند».
وقتى از بادكوبه يا همان باكو سخن مىگويد، توجه دارد كه اين شهر و اراضى آن از جمله هيجده شهرى بوده كه روسها از ايران گرفتهاند. «خلاصه بادكوبه شهر بسيار عظيم معتبرى است. از آن هفده يا هيجده شهرى است كه روس از ايرانى گرفته». پس از آن از آثار تاريخىاش سخن گفته، مىنويسد: « قلعه قديمش حالا هست. بسيار قلعه محكم عظيمى است. همهاش از سنگ است، عمارتهاى بسيار عالى منقحى در اين شهر بنا كردهاند. روسها كنايس متعددى دارد كه همهاش در نهايت علو و رفعت و صفاست. به خصوص يك كنيسه اعظمش كه انسان حيران مىشود از مشاهده آن. به خصوص رفتم پاى آن از بيرون ملاحظه كردم، حيران شدم. همهاش از سر تا پا از سنگ تراشيده است. مثل آجر تراشيدهاند و گل و بته از آن در آوردهاند. همه كنايسش اين طور از سنگ تراشيده است. همه عماراتش چنين است».
بناهاى استانبول نيز نظر او را در همان آغاز ورود جلب كرده است: «عمارتها خيلى عالى و منقح و باشكوه بود و هرچه پيش مىآمديم پاكيزهتر و عالىتر مىشد. غالب لب دريا بود بلكه بعضى تا نصف يا كمتر در خود آب واقع بود. مسجدهاى متعدد با منارهها خوش تركيب زياد در هر دو طرف ديده شد. گفتند: روس، عمارتها و شهرهاى خود را از روى عمارتها و شهرها رومى برداشته. خيلى تعريف داشت».
به جز شهر استانبول كه وى گزارشى كلى از مساجد آن مىدهد، نويسنده در اسكندريه دقيقا به قصد ديدن آثار تاريخى روانه شده و به اجمال نكاتى را در باره مهمترين ديدنىهاى اين شهر بيان مىكند: « اول رفتيم به ميدان محمدعلى پاشا. عجب راهى و عجب جايى و عجب ميدانى بود. به نوشتن نمىآيد. عمارتهاى بسيار