81مادرش در مدينه گذارد، 1 ولى يعقوبى چنين مىنگارد: هنگامى كه هاشم قصد خروج به سوى شام را داشت، همسر و فرزند خود را به مدينه برد تا در طى مدت سفر در نزد پدر همسر و خويشانش به سر برند؛ 2 اما در اين سفر هاشم در غزه بيمار شد و سرانجام همانجا وفات يافت و دفن گرديد. 3پس از فوت هاشم فرزند او شيبه، در نزد مادر خود در مدينه باقى ماند، تا آنگاه كه به نزديكى سن بلوغ رسيد و آثار بزرگى و نجابت در رفتار و كردار او نمايان بود.
يعقوبى مىنويسد: عدهاى از نوجوانان مدينه مشغول مسابقه تيراندازى بودند. مردى از قبيلۀ تهامه به ايشان برمىخورد. در ميان ايشان نوجوانى را ديد كه در تيراندازى بسيار ماهر بود و تيرهايش به خطا نمىرفت و در وقت برخورد با هدف چنين مىگفت: منم فرزند هاشم، منم پور سيد بطحاء، آن مرد كه از قدرت و توانايى اين نوجوان به وجد و شعف آمده بود سراغ وى رفته و به او مىگويد: پسر! تو كيستى؟!، نوجوان گفت: منم شيبه فرزند هاشم فرزند عبدمناف. 4در نقل بحارالانوار آن مرد را از بنى الحارث بن عبدالمناف معرفى كرده است. وقتى كه از اصل و نسب وى مطلع شد به او چنين گفت: خداوند در