29كنكاشى آن را بپذيرند. تا جايى كه من مىدانم اين نكته دورترين مسأله از مدار انديشۀ نويسنده بوده است. از اين گذشته، اين روش با اصول قرآنى كه مؤلّف مدّعى دفاع از آن است، نيز منافات دارد.
بنابراين از ديدگاه قرآن، نه تنها ايمان از بيرون بر فرد تحميل نمىشود، بلكه هر اطاعت كوركورانهاى را كه به نيرويى جز عقل متّكى باشد با تمام قوا محكوم مىكند. قرآن همواره انسانها را به تأمّل فردى متأثّر از عوامل خارجى و انديشههاى تقدّم جويانه و نيز هر انديشۀ سرشار و نيرومند فرامىخواند.
« دكارت 1» جز اين كارى انجام نداد. وقتى وى در پى اداى حقّ عقل، « اسلوب هيمنه 2» را رد كرد تأكيد نمود كه هر كس بايد فقط امور ثابت و بديهى را كه در آن چون و چرا راه ندارد، بپذيرد. در واقع، از همين ناحيه است كه معلوم مىشود « شيوۀ دكارتى » چندان هم از سبك قرآنى بدور نيست.
و نيز مشخّص مىگردد كه اين فيلسوف فرانسوى با كدامين توجّه، تأمّلات خود را بيان مىكرده است. او اين قاعدۀ عملى (منهجى و سبكى) را كه «عقل جز انديشههاى بديهى و تعريف شده را نمىپذيرد»، فراروى خود قرار مىدهد. او نمىخواهد به اين وسيله از امورى كه ناظر بر ايمان مىباشند سخن گويد، بلكه مىخواهد از حقايق مجرّدى كه شناخت آنها جز در پرتو انوار طبيعى امكان پذير نيست، بحث و فحص كند.