٨بشدّت مخالفت ورزيد.
مخالفت او با آداب و سنن رايج زمان، موجب درگيرى در منطقه شد؛ گروهى به طرفدارى و گروه ديگرى به مخالفت با او برخاستند.
اوّل كسى كه علم مخالفت با او را برافراشت پدرش عبدالوهاب بود.
عبدالوهّاب در آن روزگار قاضى شهر و عالم برجستۀ آن منطقه بشمار مىآمد و لذا تا موقعى كه او در قيد حيات بود پسرش كارى از پيش نبرد.
پس از درگذشت پدر - به سال ١١۵٣ ه . - بود كه او به تبليغ افكار انحرافى خود پرداخت.
برادرش: «شيخ سليمان بن عبدالوهاب» با صلابت بىنظيرى در برابر افكارانحرافى او ايستاد و دو كتاب ارزشمند در ردّ وى نوشتكه عبارتاست از:
١ - «الصواعق المحرقة الإلهيّة في الردّ على الوهّابيه»
٢ - «فصل الخطاب في الردّ على محمّد بن عبدالوهّاب».
به دنبال درگيرىهاى فراوانى كه بين هوداران و مخالفان او درگرفت، امير «عُيَينه» از شهر بيرونش راند و او از آنجا راهى «درعيّه» شد و در اين شهر با امير درعيّه «محمد بن سعود» (نياى آل سعود)، ملاقات نموده، روابط نزديك ايجاد كرد.
درعيّه همان محلّى است كه «مسيلمۀ كذّاب» از آنجا برخاست و دعوى پيامبرى كرد و آنهمه فجايع به بار آورد.
ابن سعود آنچه در توان داشت در اختيار محمّد بن عبدالوهاب گذاشت، تا در گسترش افكار و عقايد خود تلاش كند. بايد گفت شرح جناياتى كه در راه گسترش آيين وهابيّت در آن دوران به وقوع پيوست، در اين صفحات نمىگنجد.