19امور آستانه مىپرداخت.
وى به مسؤول امور مالى وقت سپرده بود تا حق التوليۀ اختصاصى وى را جمع نموده، سپس در چند نوبت مثل شب عيد، ماه رمضان و زمستان براى خاكه ذغال و... ميان خانوادههاى فقير و آبرومند ساكن در محلههاى فقيرنشين شهررى تقسيم كند و خود آن را مصرف نمىكرد.
نظم و دقت او به شكلى بود كه يك وقتى مىخواستند براى چاه آب موتور تهيه كنند، مرحوم «سيد احمد هدايتى» گفت:
برويد، خوبترين آنها را بخريد و نگوييد «حضرت عبدالعظيم عليه السلام » ندارد و در مضيقۀ مالى قرار داريم، فقط به فروشنده بگوييد جنس خوب و ماندگار بدهد كه به اين زودى معيوب نگردد.
نمونۀ ديگر اين كه: داماد ايشان «آقاى سيد مهدى معينى»، برادرش را فرستاده بود تا در دفتر آستانه مشغول بكار شود، مرحوم «هدايتى» گفت: ما نياز نداريم. «آقاى معينى» گفت: ايشان بيكار است. پاسخ داد گرچه بيكار است ولى نمىتوان او را به موقوفه تحميل كرد. اگر حقوق نمىخواهد بيايد مشغول به كار شود!
ايشان مدتى نيز رييس يكى از شعبههاى ديوانعالى كشور بود. در آن زمان پروندهاى در آن شعبه وجود داشته كه يك طرف آن «رضاخان» و طرف ديگر تعدادى از روستاييان «مازندران» بودهاند و اين پرونده سالها متوقّف مانده بود. وقتى وى رييس آن شعبه مىشود به اين پرونده برخورد مىكند. رسيدى نوشته در آنجا مىگذارد و پرونده را به مدت يك هفته به خانه مىبرد و آن را با دقت تمام مطالعه مىكند و سرانجام به ضرر «رضا شاه» و به نفع روستاييان حكم صادر مىكند. خبر به «رضا خان» كه مىرسد، وى را احضار مىكند و مىگويد: وقتى پرونده را ديدى و مشاهده كردى كه يك طرف نزاع من هستم، چگونه آن را