41آتش حسد در درون «اُميّه» زبانه مىكشيد، سرانجام عموى خود را وادار كرد تا پيش بعضى از دانايان عرب (كاهن) بروند و هر كدام مورد تحسين او قرار گرفت، زمام امور را به دست گيرد. عظمت «هاشم»، مانع از اين بود كه با برادرزادۀ خود به نزاع برخيزد؛ ولى اصرار «اُميّه» وى را مجبور كرد كه با دو شرط به اين كار اقدام كند.
اول: هر كدام از اين دو نفر كه محكوم شود، صد شترِ سياهچشم در روزهاى حج قربانى كند.
دوم: شخص محكوم بايد ده سال از مكّه بيرون برود.
از حسن اتفاق داناى عرب (كاهن عسفان)، تا چشمش به هاشم افتاد زبان به مدح وى گشود و طبق قرارداد، «اُميّة» مجبور شد جلاى وطن كند و ده سال در شام اقامت گزيند. 1
آثار اين حسدِ موروثى 130 سال، پس از اسلام نيز ادامه داشت و جناياتى به بار آورد كه در تاريخ بىسابقه است. داستانِ گذشته، علاوه بر اينكه آغاز عداوت دو طائفه را روشن مىكند؛ عللِ نفوذ امويان را در محيط شام نيز واضح مىسازد و معلوم مىشود كه روابط كهنِ امويان با اهالى اين مرز و بوم، مقدمات حكومت امويان را در اين مناطق فراهم ساخته بود.
هاشم ازدواج مىكند
«سلمى»، دختر «عمرو خزرجى»، زن شريفى بود كه از شوهر خود طلاق گرفته و حاضر نبود با كسى ازدواج كند. «هاشم»، در يكى از مسافرتهاى خود به شام، موقع مراجعت در «يثرب» (مدينه)، چند روزى اقامت گزيد و از «سلمى» خواستگارى كرد. عظمت و بزرگى «هاشم» و ثروت و جوانمردى او و نفوذ كلمۀ وى در ميان قريش، توجه او را جلب كرد و با دو شرط حاضر شد با او ازدواج كند: يكى از آن دو شرط اين بود كه موقع وضع حمل، در ميان قوم خود