77بودم كه مادر، او را از خود رانده و تنبيه مىنمايد، ولى او دوباره به دامان مادر پناه مىبرد، و زبان حالش اين است كه مادر! به جز تو و دامان پرمهر تو جايى ندارم كه بگريزم، گرم برانى از اين در، درآيم از در ديگر، 1 باز هم به پناهگاه عظيم با كرمش پناهنده شده و با قلبى سرشار از اميد و شوق و ذوق خود را در رحمت عامش مشاهده كردم.
چه گويم از آن شب پرفيض كه تو خواننده عزيز را از حال دلم آگاه سازم؟ تو هم بايد شبى مانند من شيفتۀ محبتهاى بيكران امامان خفته در زمين مقدس بقيع شوى تا آن با كفايتها و فيضبخشها تو را نيز مانند من (از همهجا رانده شده) بر خوان نعمت ولايتشان ميهمان فرمايند، دست نوازش بر سر و روى ميهمان بكشند تا از لذتهاى دنيا بىنياز شوى.
تو واقف اسرار من آنگاه شوى
بياييد وصف سرزمين مقدس بقيع را از زبان دل عاشقى بشنويم كه دم از عشق و علاقه خفتگان در آن وادى و سرزمين مىزند و جملات و ابيات جانسوزش همگان را با اسماء آرميدگان