73راهم دهند و اذن سخنم فرمايند، والّا نه قادر به رفتن بودم و نه سخن بهزبانم جارى مىشد،كاش مىدانستمدر اين سرزمين چه خبر است.
اينسرزمين چهنام دارد، وچه بندگانى در اين مكان مقدس مدفونند.
آيا مىشود كه به مقام آرميدگان اين سرزمين پى ببرم.
آيا مىشود كه آنها را بشناسم و اجداد طاهرينشان مرا يارى كنند تا شايد من هم راه آنها را يافته تنها به زيارتشان قناعت نكرده و با آه و ناله و فرياد عمر خود را به پايان نرسانم؟
چه مىشد اگر مانند ياران جانباز و فداكار آنان به افتخار امر به معروف و نهى از منكر كه عاملى بزرگ در زيربناى اجتماع اسلامى است نائل شوم.
با خود انديشيدم كه چنين خواستهاى «عقل» و دانش و معرفت مىخواهد. انسان بدون عقل و دانش به تدريج دچار جمود فكرى گشته و به اوهام و خرافات روى مىآورد و در آن هنگام به ياد آوردم كه امام صادق عليه السلام به «بشير» فرمود:
«اى بشير، هريك از اصحاب ما كه شناخت و آگاهى و فهم دين ندارد به نيكى و خير نخواهد رسيد، اى بشير انسان فاقد شناخت و آگاهى خيلى زود به چنگ كسانى مىافتد كه گمراهى او را خواهانند و او به اين گمراهى آگاه نباشد. 1»