197عربها بگيرد. عربها را تار و مار مىكند و دين جديدى مىآورد؛ دينى غير از دين اسلام و شبيه دين داوود و سليمان. ميان همه مردم، مطابق احكام داوود حكم مىكند. در دعاوى مردم نيز از طرفين دليل نمىخواهد و بنابر سليقه خود قضاوت مىكند... .
خليل همچنان مشغول داستان سرايى است. گرچه گاهى لبخندى مىزند و قيافهاى طنزگونه به خود مىگيرد، ولى خيلى جدى حرف مىزند. منتظريم تا قهرمان داستان را معرفى كند تا با اين ايرانى كهنسال آشنا شويم. بىتاب مىشوم و مىپرم وسط حرفش و مىپرسم: ما اسمُهُ؟
خليل پس از كلى عذرخواهى، انگار كه بخواهد با افشاى نام قهرمان داستان، به شخصيت مقدسى توهين كرده باشد، مىگويد:
- نعوذ بالله يقولون هو الامام المهدى(عج)!؟
براى چند لحظه همه دهانمان باز مىماند و چشمانمان گرد مىشود. بعد از مكثى كوتاه، يكباره و بىاختيار صداى خندهمان بلند مىشود. خليل كه انتظار اين واكنش را ندارد، هاج و واج مىماند. نمىداند معناى خنده ما تأييد داستان اوست يا تمسخر آن.
سيد كه نمىخواهد خليل خيال بدى به سرش بزند، كنترل جلسه را به دست مىگيرد و خطاب به خليل مىگويد: هركس كه اين داستان را گفته، استعداد خوبى براى سرهم كردن داستانهاى دروغ داشته. اين داستان، بيشتر از هر چيز، به يك تسويه حساب سياسى - ملى شباهت دارد؛ داستانى كه به دنبال برجسته كردن اختلافات ايرانى - عربى و كمرنگ كردن جنبه اسلامى آن است.
خليل كه به اقتضاى رشته تحصيلىاش، از سايه سنگين سياست بر