144و به ديگران هرگز! از آنها نيز قول بگير كه به ديگران نگويند كه نتيجهاش سر بريدن است» و با دست به گلويش اشاره كرد تا عمق فاجعه را بهتر بفهماند.
بيرون آمدم. دوستم با دنيايى از هيجان و اضطراب منتظرم بود. پرسيد: چه شد؟ گفتم: هدايت بود، هدايت. او هم به ديدار امام كاظم(ع) رفت و به همان اعتقادى رسيد كه من رسيده بودم. بنابر سفارش امام، فقط به افراد مورد اطمينان، راز امامت را گفتم. از آن پس، شيعيان يكىيكى از دور عبدالله افطح دور شدند و به حلقه دوستداران امام كاظم(ع) پيوستند. بعدها وقتى عبدالله افطح از نقش من در خلوت شدن اطرافش باخبر شد، عدهاى را گماشت تا مرا كتك بزنند. 1با توجه به اين ماجرا و داستانهاى مشابه، هر روز كه مىگذشت، از ترديدها كاسته و بر عمق معرفت و محبت مردم به امام كاظم(ع) افزوده مىشد. عبدالله افطح پس از امام صادق، هفتاد روز بيشتر زنده نبود و در اين مدت، نتوانست شيرازه شيعيان را از هم بپاشد. كمكم شبكه مخفى شيعيان يكديگر را شناختند و جرئت پيدا كردند، درباره امامت امامكاظم(ع) حرفهاى ناگفته را بگويند.
در روايتى آمده است: روزهاى آخر عمر امام صادق(ع) بود. براى عيادت امام به خانهاش رفتم. موسى بن جعفر هم نشسته بود. امام به سمت موسى بن جعفر اشاره كرد و فرمود: «پس از من، هر گاه درباره امامت اين فرزندم موسى، اختلاف شد، بدانيد كه مانند برادران يوسف، به