54 پيامبر(ص) در منزل امّسلمه بود و به او فرمود: «كسى را نزد من راه نده». حسين(ع) كه كودكى بيش نبود به آنجا آمد. امّسلمه نتوانست او را باز دارد و وى خود را به جدش (پيامبر) رساند. امّسلمه از پشت سر حسين(ع) به اتاق آن حضرت درآمد و ديد كه حسين(ع) بر سينه پيامبر(ص) نشسته است و پيامبر مىگريد و چيزى در دست دارد و آن را زير و رو مىكند.
سپس پيامبر(ص) به امّسلمه فرمود:
جبرئيل به من خبر داده است كه اين پسرم (حسين) كشته مىشود و اين خاك از مكان شهادت اوست. آن را همراه خود داشته باش و هرگاه به خون بدل شد، بدان كه حبيبم حسين(ع) به شهادت رسيده است.
امّسلمه گفت: «اى رسول خدا از خداوند بخواه تا اين سرنوشت را از او برگرداند». پيامبر(ص) فرمود:
چنين كردم؛ اما خداى - عزّوجلّ - وحى كرد كه او با شهادت به جايگاهى مىرسد كه هيچ مخلوقى بدانجا نخواهد رسيد و شفاعت شيعيانش را مىپذيرد. مهدى(عج) از فرزندان اوست. خوشا به حال كسى كه از دوستان و شيعيان حسين باشد به