39 و خليل مرا بخوانيد! عايشه، پدرش ابوبكر را خواست. هنگامى كه ابوبكر آمد، آن حضرت صورتش را پوشاند و فرمود: دوستم را بخوانيد و او حيرتزده بازگشت. حفصه كسى را به دنبال پدرش عُمر فرستاد و هنگامى كه او نزد آن حضرت آمد، حضرت صورتش را پوشاند و او نيز حيرتزده بازگشت تا اينكه حضرت فاطمه(س) كسى را به سوى على(ع) فرستاد و هنگامى كه على(ع) آمد، حضرت از جا برخاست و عبايش را بر روى ايشان كشاند. على(ع) فرمود كه آن حضرت هزار حديث به من آموخت كه هر حديث آن هزار باب است». 1بر پايه روايتى، هنگامى كه رسول خدا(ص) بيمار و حالش بد شد، امّسلمه شيون كرد. 2