35 بود؛ نامه آن حضرت را خواند و از دنيا رفت، اما ياران او با هفتاد نفر كه وليد بنوليد بنمغيره نيز همراهشان بود به سوى مدينه آمدند و چون به ريگزارهاى مدينه وارد شدند، وليد از اسب به زمين افتاد و انگشت پايش شكست؛ چنانكه به پوستى بند بود. او در همان حال كه زخم خود را مىبست، بيتى را در خطاب به انگشت پايش خواند كه ترجمه آن چنين است: «تو انگشتى هستى كه در راه خدا خونآلود شدى، در راه خدا اين چيز مهمى نيست كه ديدهاى».
وليد بنوليد بنمغيره به مدينه آمد و بر اثر عفونت زخم پايش درگذشت. امّسلمه همسر رسول خدا(ص) به آن حضرت گفت: «اجازه دهيد كه من بر وليد بگريم و برايش عزادارى كنم». پيامبر(ص) فرمود: «چنين كن».
امّسلمه زنان را گرد آورد و براى آنان خوراكى فراهم كرد. اين دو بيت از اشعارى است كه او در سوگ وليد خواند: «اى چشم! بر وليد بنوليد بنمغيره گريه كن كه كسى همچون او براى عشيرهاى كافى بود». 1
هنگامى كه پيامبر(ص) از گريستن بر وليد آگاه شد،